۴/۲۲/۱۳۹۰

پیاله

چندی است که هیچ ننوشته ام. هیچ نخوانده ام. زمانه قلتم می دهد.
صدایش را، که خیلی هم دور نیست می شنوم. هر روز نزدیک و نزدیکتر.
نمی دانم قرعه ی این جام، کجا به نام من افتد.

این قافله ی عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد

۳ نظر:

S A E E D E H گفت...

هه!
مکان افتادن قرعه برات مهمه نه زمانش...
جالبه

sajad گفت...

وقتی هر زمان آماده باشی، دیگه زمانش مهم نیست. برات مکانش مهم میشه

ناشناس گفت...

...