۹/۰۸/۱۳۹۰

چنگ

تشنه ای سیراب سراب روی توست
چنگ چشمانت چو بنشست بر چوب چنگ من
تارهایش در انتظار زخمه ای از سوی توست
می کند غوغای استسقا میان تارها
میتپد قلب از درون
می تکاند در سرایم
یک صدا
چون صدای ناز توست

۸/۳۰/۱۳۹۰

بارش

و گاهی هیچ است که می پیچد در کلام
و گاهی تنها خیرگی نگاهت در چشمانم
و آن ژرفای عمیق سیاه نرگسانت است
که مرا تا سپیدی سرمست خیال
چون گرمای شراب
ابر می کند
...
می بارم